نـــم نـــم ِ آفتـاب
بسم الله...
همیشه از این که بخوام یه سری وسایل خاص که برام معنی خاص تری داره و نگه دارم دوست داشتم انقدر که ممکنه بعضیاشون تو یه موقعیت خاص کمک م کرده باشن.
هیچ وقت به آشپزی علاقه نداشتم اما اسباب بازی های مخصوص آشپزخونه رو خیلی دوست داشتم و دارم ، درست از موقعی که مامان بدون ِ پرسیدن از من تو دیار ِ غربت گذاشتتشون همش ته ِ دل م یه حس ِ دلتنگی دارم!شاید بین اون وسایل ها دنبال روزهای بدون ِ دغدغه و پاک می گردم! البته این اصل در مورد عروسک و این ها صدق نمی کنه!
اما این روزها انگار معجزه اتفاق افتاده ، درست موقعی که خواب به چشمم نمی یومد و دل م دنبال ِ یه صدای قدیمی بود لالایی اومد به کمک م . یه سی دی که پر از لالایی های قشنگ ِ . انقدر که برای اولین بار داشتم گوش میدادم ناخود آگاه سرم رو گذاشتم رو میز و خواب م برد.هر چی از این خواب شیرین بگم نمی تونی حس کنی. هیچ چیز از لالایی هایی که بچگی برام می خوندن یادم نیست اما این صدا و این شعر انقدر برام آرامش داشت ِ که همش دوست دارم بخون ِ!
بعضی اوقات لازم ِ دنده عقب بریم تو خاطرات واضح و خط خطی بچگی هامون!
بسم الله...
پنج-شش شاله بودم حمله ی آمریکا به افغانستان و بحبوهه جنگ.
شب ها وقتی کشته ها رو تو اخبار می دیدم از دنیای کودکی م خارج می شدم و تا زمانی که خوابم ببرد در این فکر بودم اگر به ما هم حمله کند به کدام سرپناه فرار کنم! فهمیده بودم همسایه مان است و من خیال می کردم فاصله اش با ما مثل فاصله ای که برا خرید خوراکی های دوست داشتنی ام طی می کردیم کوتاه .یک سال شاید هم دو سال بیشتر نگذشت که صدای شکسته شدن دیوار صوتی را برای اولین بار شنیدم ، معمولا ترس همراه همیشگی اولین هاست اما برایم مهم بود بدانم صدا از کجا و چطور آمد!؟بعد از مدت ها ترس از صدا در دل هامان جا نداشت و حتی مهم نبود سر ِ کلاسی م یا جای دیگر! با شنیدن غرش هواپیمای جنگی سرهامان به سمت آسمان بلند بود و منتظر بودیم پنج ستاره شان را در اسمان طراحی کنند و ما الموت را بلندتر بگوییم و بعد پر می شدیم از
بوی ِ خوب ِ عود ِ گلزار شهدا!
.
.
پ.ن: خواستم کامل تر کنم و نتیجه اش را هم اضافه!اما دیدم همین قدر باقی بماند کافی است
Design By : Pichak |