سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نـــم نـــم ِ آفتـاب

بسم الله..
_ با بچه ها قرار داریم ، شب ِ میلاد  ، سه نفری قدم زنان داریم تزئینات رو می بینیم ، در ورودی پارک رو رد میکنیم ، به پیشنهاد وسطی با دست ِ پر می ریم سر ِ یکی از میزها . از هر دری صحبت می کنیم و شروع می کنیم از تنقلات . دخترای ِ میز روبرو که ظاهرمون با هم فرق داره ، هر چند دقیقه یک بار بر می گردن عقب و ما رو نگاه می کنن ، به بچه ها میگم ، هر سه تامون ذهنمون میره طرف ِ ریحانه فاصله ها و بعد با هم می گیم حرفش یعنی چی؟ شروع می کنیم اظهار فضل!
_ ساعت 4 کلاس دارم ، چادر لبنانی دوست داشتنیم رو سر می کنم ، انقدر عجله دارم که از خلوت بودن خیابون استفاده می کنم و قدم رو تند می کنم به حالت دو شاید. می رسم ، خانم الف با لبخند به چادرم نگاه می کنه ، دقت نمی کنم کلاس ساعت چند تمام شد ، انقدر خسته ام که به اولین مارکت که می رسم خودمو مهمون پاستیل می کنم و تا رسیدن تاکسی کنار همون مارکت شروع می کنم به تناول . دختر کناریم به ظاهر پوشش از جنس ِ خودمون ِ با خنده بهم میگه : مگه یه خانم چادری تو خیابون پاستیل می خوره یا تو پارک بستنی؟ با لبخند بهش میگم : یک دستشون که ما باشیم هم پاستیل می خوریم و اگر جلب توجه نشود، بستنی.
......
جایی مطلبی خواندم مبنی بر اینکه در محل های تفریح و حتی خیابان صحنه بر افراد معتقد و متدین تنگ شده است .
سوال های زیادی در این زمینه وجود داره اما مهم ترینش این که ایا تنگ شدن صحنه  از گوشه گیری منو و شما وجود نیامد؟

م ن :این را هم باید در نظر گرفت هر لباسی یک حرمتی دارد و استفاده از اگر جلب توجه نکند به  همین منظور بود.

 

 
این عکس شاید به قول ِ ارمیای ِ بی وتن ، نیمه مدرن و سنتی باشد.


نوشته شده در چهارشنبه 89/5/6ساعت 1:27 عصر توسط فاطمه سادات نظرات ( ) |


 Design By : Pichak